دودمی خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه
ام؟
بادرون سوخته دارم سخن کی به پایان رسد افسانه ام؟
من ماندم وافسانه پرواز!لیک
دست وبال همه در قیر شب است!
او بالها را گشود،اتاق
رادرخنده تصویر ازیاد برد.
ما همه شوق پروازیم؛ولی میان پرنده پرواز فراموشی
بال وپراست!
یک نفردرآسمان؛ای کمی رفته
بالاتراز واقعیت!
واقع بال را معنی کن؛تا پر هوش من از حسادت پرواز تو
سوزد،که همه مان شوق پروازیم........
هوای حرف تو آدم را،عبور
میدهد از کوچه باغ های حکایات....
از پشت بام خانهءماهم صدایی می آید این صدای قدم
عباس است....
آری چه خوش گفت ملیحه ء بابایی: ((چه عباس ها که رفتن؟)) ولی ارزش عباسی
کجاست؟؟
دوست دار پروازو صاحب آن
یا علی
با تشكر از سركار خانم سحر رسالور